در این مقاله پنج نیازاساسی افراد را بر اساس تئوری انتخاب ویلیام گلسر بررسی می کنیم …
گلسر در تئوری انتخاب پنج نیاز را برای همه ی انسان ها مشترک می داند و به این اعتقاد دارد که همه ی انسان ها در داشتن این پنج نیاز مشترک هستند ولی ظرف نیازهای افراد متفاوت است که جلوتر توضیخ خواهم داد.
این نیازها عبارتند از :
۱.نیازبه بقا
۲.نیاز به عشق و احساس تعلق
۳.نیاز به قدرت و ارزشمندی
۴.نیاز به آزادی
۵.نیاز به تفریح
نیاز به بقا
نیاز به بقا از نیازهای فیزیولوژکی بدن برای زنده ماندن است،هر کسی بر اساس خواسته های خود و میزان نیاز به بقا رفتار خواهد کرد و ظرف خود را پر می کند.
نیاز به بقا نه تنها در همه ی انسان ها بلکه در هر موجود زنده ای مشترک است .ولی در برخی از افراد میزان و ظرف نیاز به بقا کوچک و در برخی بزرگ است .و هر کس بنا به خواسته ی منحصر به فرد خود رفتار می کند .
تفاوت بین خواسته و نیاز را بهتراست در همین ابتدا توضیح کوچکی دهیم .
منظور از خواسته این است برای مثال همه ی ما احساس تشنگی می کنیم و این نیاز در همه ی ما انسان ها مشترک است ولی اینکه چگونه این نیاز را برطرف کنیم خواسته ی ما متفاوت می شود ممکن است فردی تقاضای آب کند فرد دیگر تقاضای نوشیدنی مانند آب میوه یا دوغ.
یا اینکه برای صرف شام و برطرف کردن گرسنگی که مربوط به نیاز به بقا می شود با خانواده به رستوران می روید ولی هر کدام برای رفع گرسنگی غذای متفاوت سفارش می دهید همانگونه که می بینید نیاز یکی است گرسنگی و غذا خوردن ،ولی خواسته برای برطرف کردن نیاز(نوع غذا) متفاوت است .
به وجود آمدن چهار نیاز دیگر از نیاز به بقا
با گذر زمان انسان ها متوجه شدند آنها یی که قدرت و توانایی بیشتر دارند بیشتر زنده می مانند برای همین نیازبه قدرت از نیاز به بقا به وجود آمد .و سپس بعد از گذر زمان متوجه شدند که آنهایی که در گروه زندگی می کنند و دارای روابط بین فردی هستند شرایط زندگی و زنده ماندن بیشتر ی دارند و اینگونه نیاز به عشق و احساس تعلق به وجود آمد و آنهایی که در گروه زندگی می کردند و تحت تسلط افراد قدرتمند بودند به دلیل نداشتن آزادی و تفریح احساس ناکامی می کردند و این دو نیاز ،نیاز به آزادی و تفریح برای داشتن یک زندگی موثر شکل گرفت .
همانطور که گفتیم بقا نیاز اساسی فیزیولوژیک است برای اینکه به عنوان یک فرد زنده بمانیم و به عنوان یک گونه تولید مثل کنیم تا دوام و بقای نسل داشته باشیم .این نیاز شامل غذا ،پوشاک ،مسکن ،امنیت ، هوا و میل و کشش هورمونی به انجام عمل جنسی است .البته میل جنسی علاوه بر اینکه پایه فیزیولوژیک دارد محرکات دیگری مانند نیاز به عشق ،قدرت ،تفریح و لذت و حتی آزادی می تواند داشته باشد .
بنابراین یک رفتار برای برطرف کردن یک نیاز ممکن است چند نیاز را برطرف کند .
نیاز به عشق و احساس تعلق
همانگونه که ما نیازمند توجه به نیازهای دیگران هستیم و به عشق ورزیدن و مراقبت کردن از دیگران نیازاساسی داریم ،همان اندازه و حتی بیشتر برایمان مهم است که برای دیگران عزیز و دوست داشتنی باشیم و دیگران به نیازهای توجه داشته باشند
این نیاز در بردارنده ی روابط خانوادگی ،روابط شغلی ،روابط با دوستان و آشنایان است و به ما احساس تنها بودن و بی کس بودن نمی بخشد.
گلسر در کتاب تئوری انتخاب اینگونه بر اهمیت این نیاز تاکید می کند :
« فقدان پیوند و رابطه با دیگران با وجود رابطه ی ناخشنود تقریبا منبع اصلی تمامی مشکلات روانشناختی پایدار افراد است »
احساس بد بختی یعنی : زندگی کردن بدون افرادی که دوستشان داریم و به آنها نیازمندیم .
نیاز به قدرت و ارزشمندی
نیاز به قدرت برای احساس توانمندی ،ارزشمندی ،کار آمدی و پیشرفت است
درتئوری انتخاب قدرت به معنای زور گویی یا سلطه بر دیگران نیست .
نیاز به قدرت یک نیاز شاخص و متمایزی بین نیازهای دیگر است.
در تئوری انتخاب منظور از نیاز به قدرت «قابلیت و توانایی»داشتن است .
در مفهوم بنیادی احساس قدرت به معنای احساس درونی خود شکوفایی و کنترل درونی داشتن است.دربردارنده ی احساس رشد ،پیشرفت ،اهمیت ،اعتماد و احترام به خود و تمام چیزهای مربوط به رشد است که به سنجش و نمره گذاری دیگران نیازمند نیست .
در جامعه ی مبتنی بر تئوری انتخاب که تاکید بر خوب کنار آمدن با یکدیگر است زورگویی و تحمیل خود به دیگری بسیار کم رخ می دهد.در چنین جامعه ای دلیلی برای قضاوت کردن درباره ی یکدیگر نمی ماند و افراد برای حل اختلافات و و تفاوت هایشان با هم تلاش می کنند .افراد قدرتمند می دانند که کنار آمدن با دیگران تا سلطه راندن بر آنها برای آن ها قدرت بیشتری به ارمغان می آورد .
قدرت هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه بتواند برای نفوذ در دیگران استفاده شود
نیاز به آزادی
نیاز به آزادی چهارمین نیاز روان شناختی از دیدگاه ویلیام گلسر است .این نیاز به معنای استقلال و خود مختاری است .داشتن حریم شخصی ،توانایی انتخاب کردن ،احساس عدم محدودیت و اجبار در در محیط زندگی و اراده ی آزاد از عوامل مهم و لا ینفک مفهوم آزادی در نیاز به آزادی است .
نیاز به آزادی یک نیاز تکاملی است که هدفش ایجاد توازن و و تعادل است .این قانون طلایی که می گوید «با دیگران به گونه ای رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شود »در مفهوم نیاز به آزادی می گنجد .در آزادی ما باید به گونه ای تعادل و توازن را در نظر بگیریم و رفتار کنیم که به آزادی دیگران آسیب نرساند .
قانون رذیلانه ای که می گوید از قدرت خود برای از بین بردن مخالفان استفاده کن
علت اصلی رنج و عذاب بشری در سراسر دنیاست .
ولی به طور واقع بینانه نتیجه ی این قانون رذیلانه فراتر از رنج و عذاب است ،و ما هر گاه آزادی خود را از دست می دهیم یکی از خصوصیات انسانی خود یعنی خلاقیت سازنده را نیز از دست خواهیم داد .
هر چه آزاد تر باشیم و بتوانیم نیازهای خود را به طریقی ارضا کنیم که مانع نیازهای دیگران نشویم بیش تر می توانیم از خلاقیتمان در جهت منافع خود و دیگران استفاده کنیم .افرادی که در خلاقیت و آفرینندگی خود احساس آزادی می کنند به ندرت خود خواه وخود محور هستند.انها در به کارگیری استعدادهای خود و مفید بودن برای دیگران لذت بسیار می برند .
آزادی یعنی: رهایی از قید دیگران ولی نه از همه ی مردم و نه نادیده گرفتن اصول اخلاقی و تجاوز از حدود مرز خود و وارد شدن به حریم شخصی و حقوقی دیگران
نیاز به تفریح و لذت
روزی که تفریح و بازی کردن را کنار بگذاریم یادگیری و آموختن را متوقف می کنیم . بهترین نشانه ی تفریح و نشاط خنده است .تفریح پاداش ژنتیکی یادگیری ست .
اولین باری که نوزادان با صدای بلند می خندند زمانی که دیگران با آنها دالی موشه بازی می کند در این بازی نوزادان می آموزندکه من منم و تو تویی و تا قبل از این بازی یا هر تفریحی نوزدان چنین می پنداشتند که من منم و تو هم منی .یعنی تصور می کردند که مالکان مراقبان خود هستند .بسیار مهم است از همان ابتدای زندگی بفهمیم متفاوت از دیگران و تنها مالک خود هستیم .
کنار آمدن با یکدیگر به طور موثر کوشش زیادی می طلبد و بهترن راه برای انجام آن این است که در کنار هم فرصت های یادگیری سرگرم کننده در امیخته با تفریح فراهم کنیم .
این پنج نیاز انسان همیشه به کار هستند و آدمی را به ایجاد و خلق صدور رفتار (که رفتار را در مقالات آینده توضیح خواهم داد) خلق می کند .این نیازها مادر زادی هستند و همیشه به روز و همگانی ا ند و در همه ی آدم ها مشترک هستند بنا براین می توانند نیروی متحد کننده ی آدم ها باشند .
همانطور که در آغاز بحث نیازها به ان اشاره کردم درست است که این نیازها در انسان ها مشترک است ولی ظرف و میزان آن نسبت به هرنیازی در انسان ها متفاوت است
گلسر این پنج نیاز را به یک ماشین پنج سیلندر تشبیح می کند و می گوید:
همانطور که عملکرد موتور یک ماشین پنچ سیلندر به تک تک سیلندر های آن بستگی دارد و اگر یکی از آنها کار نکند موتور ریپ می زند این پنج نیاز هم به یک اندازه مهم هستند و همانند هرم نیازهای مزلو که به صورت سلسه مراتبی است و تا نیازی برطرف نشود نیاز دیگر ایجاد نمی شود، یکی بر دیگری برتری ندارد .
برای مثال وقتی یک مدیر می خواهد کیفیت کار کارمندان خود را بالا ببرد آنها را تشویق می کند و به آنها پاداش می دهد در بیشتر مواقع دیدیم که پاداش یک اثر کوتاه مدت دارد و در بعضی از افراد حتی بی اثر است چون مدیر تنها به یک بعد از نیازهای کارمندان نیاز به بقا پرداخته و چهار نیاز دیگر را نادیده گرفته است .
یک مدیر در روابط با کارمندانش باید هر پنج نیاز آنها را در نظر بگیرد و میزان ظرفیت و احساس نیاز آنها را نسبت به هر کدام از نیازها بداند تا بتواند یک مدیر رهبر باشد.
برای مثال ظرف نیاز بقا کارمندی در صورتی که بزرگ باشد افزایش پاداش اثر بهتری روی او دارد ولی روی کارمندی که نیاز به قدرت و ارزشمندی او از نیاز به بقایش بیشتر است ارتقای درجه و توجه روی او کارآمدتر است و برای کارمندی نیاز به عشق و احساس تعلق در او نسبت به نیازهای دیگرش بیشتر است یک رابطه دوستانه و صمیمانه و دیده شدن و توجه در سیستم برای بهبود و بالا بردن کیفیت کاری او مهم تر است .
بنابراین مدیران سازمان و شرکت ها برای بالا بردن راندمان کار و داشتن کارمندان با کیفیت باید به هر پنج نیاز کارمندانشان توجه داشته باشند و تفاوت و میزان ظرفیت هر کدام از آنها را به هر نیازی بدانند و طبق آن آنها را تشویق و یا با انگیزه برای انجام دادن وظایفشان کنند .
اینکه می گویم ظرف نیاز برای مثال کسی میزان نیازش به بقا اندازه ی درب یک بطری است و نیاز به احساس تعلقش اندازه ی یک چهار لیتری ست و نیاز به قدرتش اندازه ی یک لیوان و نیاز به آزادیش اندازه ی یک دکل نفتی و میزان نیاز به تفریحش اندازه ی یک دبه است .که در فرد دیگر این میزان و ظرفیت ها می تواند برعکس و متفاوت باشد .
نیازها در آدمی ثابت هستند ولی محتوایی که داخل ظرف نیازها می ریزیم یکسان نیست برای مثال هیتلر، صدام حسین و فردوسی هر سه نیاز به قدرت بالایی داشتند ،ولی محتوایی که این قدرت را نشان دهد و به رخ بکشد متفاوت بود و هر کدام با یک محتوای متفاوت قدرت خود را به رخ جهان کشیدند .
کوچک و بزرگ بودن ظرف نیازها به خودی خود نه خوب است نه بد آن چیزی که مهم است این است که ما با چه محتوایی ظرف ها ی نیاز خود را پر می کنیم .
و همان سوال اصلی تئوری انتخاب که
آیا با این محتوایی که من برای پر کردن هر یک از ظرف های نیازم انتخاب کردم دیگران را ازخود دور یا به خود نزدیک می کنم…
بنابراین ما موجودات اجتماعی هستیم وبرای ارضای نیازهای خود باید مهارت های ارتباطی و چگونگی برخورد با دیگران را یاد بگیریم .
این مقاله بنا به سمینار آشنایی با مهارت های ارتباطی و خواسته های درونی خود و دیگران که ۱۵ تیرماه در اصفهان قصد دارم برگزار کنم و الزام یادگیری آن در خانواده،محیط کار و دوستان نوشته شده است.
کلیپ هایی از سمینار را در سایت قرار خواهم داد …